بصیرت |
شبهات رایج در افواه ش: اگر كسی كاملاً به اسلام و احکامش پایبند و شیعه دوازده امامی باشد و كاملاً به ولایت اهل بیت معتقد باشد ولی ولایت فقیه و ولی فقیه را قبول نداشته باشد تكلیفش چیست؟ آیا مرتد است؟ اگر هم مرتد نیست پس جایگاه شعار (مرگ بر ضد ولایت فقیه) چیست؟
17 اسفند 1389- «ایکس – شبهه»: مرتد کسی است که اسلام را شناخته است و بدان اعتقاد آورده و به اعتقاد خود نیز شهادت داده است و پس از آن نه تنها از اسلام خارج میگردد، بلکه کافر میشود. مرحوم علامهی حلی (ره) در تعریف ارتداد فرمودند: «هو الذى يكفر بعد الاسلام»، یعنی مرتد کسی است که پس از اسلام آوردن کافر میشود و امام خمینی (ره) نیز فرمودند: «المرتد هو من خرج عن الاسلام واختار الكفر» - مرتد کسی است که از اسلام خارج شود و کفر را برگزیند. (تحریر الوسیله، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بیتا، ج 2، ص 329، كتاب المواریث، مسئله 10) پس به راحتی نمیتوان هر کس را که نظر متفاوتی دارد، «مرتد» قلمداد نمود. به قول مرحوم علامه جعفری: «یک وقت خانمی نزد من آمد و گفت: باید از شوهرم جدا شوم، چرا که مرتد شده است! ... علامه پس از صحبت با شوهر او، به آن خانم گفت: شما اصلاً نگران نباش، چرا که شوهر شما اصلاً به اسلام نیامده بود که از آن خارج شود. الف – اما کسی که اسلام آورده و به ولایت اهل بیت (ع) نیز اعتقاد دارد، ولی ولایت فقیه را قبول ندارد، باید اطلاعات و معلومات خود را دربارهی همان ولایت اهل بیتی که قبول کرده است، تکمیلتر نماید. چرا که شناخت اهل بیت (ع) فقط شناخت شناسنامهای و قبول ولایت آنها فقط قبول یک واژهای به نام «ولی» نیست. بلکه باید بداند که «ولایت» چیست که او قبول کرده است؟ و بعد دقت کند که ائمهی اطهار (ع) چه رهنمودها و دستورالعملهایی را برای او در باب ولایت صادر نمودهاند؟ آیا ائمه (ع) تکلیفی برای دورانهایی که خود در حکومت نیستند و یا در دوران غیبت صادر نمودهاند، یا همگان رها کردهاند و گفتهاند: لازم نیست کاری بکنید، بروید بنشینید، حکومت کفار و ظالمین را بر خود قبول کنید و منتظر باشید تا روزی ظهور برسد؟! بدیهی است اگر کمی مطالعات را افزایش دهد، پی میبرد که پذیرش «ولایت فقیه» اصلاً دلیل و سند هم نمیخواهد، بلکه به حکم عقل اثبات میشود. به قول امام خمینی (ره)، «ولایت فقیه مقولهای است که عقل آن را به محض تصور تصدیق میکند و دلیل هم نمیخواهد». ب – به طور کلی دقت فرمایید؛ آیا چنین نیست که وقتی شیعه مرجعیت و ضرورت تقلید از مجتهد در احکام (و نه اصول) را پذیرفته است، در واقع «ولایت فقیه» را پذیرفته است؟ مگر فقه فقط احکام طهارت و نجاست و غسل و شکیات است؟! ج – اما اگر کسی اصل «ولایت فقیه» را قبول کرد، قبول نداشتن شخص «ولی فقیه» دیگر معنایی ندارد. چرا که تعریف چگونگی انتخاب آن به صورت مستقیم و یا به صورت تعاریفی قوانین منطبق با شرع تبیین شده است و مسئله ذوقی یا هوسی نیست. د- در مورد موضوع «ضد ولایت فقیه» و جایگاه شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»، استناد به تعریف مقام معظم رهبری، از همه گویاتر است. ایشان در دیدار با دانشجویان نخبه (17/7/1386) و در پاسخ یکی از آنها در تعریف «ضد ولایت فقیه» فرمودند: اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيهى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد». پس، ضد دشمنی است که پنجه درافکنده و نیستی و نابودی شما را میخواهد، لذا بدیهی است که طرف مقابل نیز نیستی و نابودی دشمن را بخواهد. در این خصوص قبلاً توضیحات مبسوطی ارائه شده که حتماً با کلیک روی شماره (1) مطالعه نمایید. نظرات شما عزیزان: [ چهار شنبه 24 فروردين 1390
] [ 10:51 ] [ علیرضا دهقانی ]
[ |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |